آیا تلاش برای اصلاح جامعه، ظهور امام زمان (عج) را به تأخیر می اندازد؟
بسم الله الرحمن الرحیم
تعبیر: «یملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا» در روایات متعددى آمده است؛ (منتخب الأثر، صص 247 - 250، 123)
اما مضمون هیچ یک از این روایات، دلالت نمىکند که پر شدن از ستم، شرط ظهور باشد؛ بلکه همگى دلالت مىکنند بر این که این مربوط به ظرف زمانى ظهور است و نه لزوما شرط ظهور (بین شرط و ظرف تفاوت است) براى بیان تفاوت این دو، از مثالى استفاده مىکنیم:
به دوست خود مىگوییم: روز جمعه به دیدار تو خواهم آمد. آیا معناى این جمله این است که دیدن، به روز جمعه بستگى دارد و اگر روز جمعه نتوانستم بیایم، دیگر دیدار او منتفى است؟ یا معناى سخن صرفا همین است که روز جمعه، ظرف دیدار من از اوست؟ مسلما معناى دوم مراد است و در این جمله، خود دیدن، ربطى به روز جمعه بودن ندارد؛ جز این که این دیدار در آن روز اتفاق مىپذیرد؛ هر چند که مىتوانست در هر روز دیگرى نیز تحقق پذیرد. اما یک بار مىگوییم: اگر روز جمعه بشود، به نماز جمعه مىرویم. در این جا، روز جمعه فقط ظرف نماز جمعه نیست؛ بلکه شرط آن نیز هست؛ یعنى چنین نیست که برگزارى نماز جمعه، فى حد ذاته ربطى به روز جمعه نداشته باشد و اگر روز جمعه نتوانستیم به نماز جمعه برویم، روز دیگرى بتوانیم برویم.
نکتهى دومى که در پاسخ این سؤال باید به آن توجه کنیم، این است که میان آنچه وظیفهى ماست و آنچه به طور قهرى و طبیعى پیش مىآید، تفاوت مهمى وجود دارد. پر شدن زمین از ظلم و فساد، خبر از وضعیتى است که به طور قهرى و طبیعى در آن زمان پیش مىآید و در واقع، این احادیث بیانگر وضعیت و جریان عمومى جامعه در زمان ظهور است. اما آنچه وظیفهى ماست، عمدتا در احادیث «انتظار فرج» بیان و توضیح داده شده است که: فرد منتظر باید صلاح و اصلاح پیشه کند و آنچه شرط ظهور را مهیا مىسازد، همین زمینه سازى براى پذیرش عدالت است؛ یعنى همین وظیفهى اصلاح خود و دیگران و در واقع، این تلاش، نه تنها ظهور را به تأخیر نمىاندازد، بلکه اساسا زمینهى تعجیل در ظهور را فراهم مىآورد؛ چنان که در توقیعى که از امام زمان (عج) خطاب به شیخ مفید صادر شده،
اولا: وى را به خاطر این که در راه پیشبرد اهداف اسلام مجاهدت مىکند، ستوده و نگفته است که این کار تو، ظهور ما را به تأخیر مىاندازد.
ثانیا: علت اصلى تأخیر در ظهور خود را همین عدم تقوا و همدلى شیعیان براى مهیا ساختن زمینههاى پذیرش عدالت دانسته است: «نعهد الیک أیها الولى المخلص المجاهد فینا الظالمین - أیدک الله بنصره الذى أید به السلف من اولیائنا الصالحین - أنه من اتقى ربه من اخوانک فى الدین و أخرج مما علیه الى مستحقیه، کان آمنا فى الفتنة المبطلة و محنها المظلمة المضلة ولو أن أشیاعنا - وفقهم الله لطاعته - على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد علیهم لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا على حق المعرفه و صدقها منهم بنا فما یحبسنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه و لا نوثره منهم؛
ما با تو، اى دوست مخلصى که در راه ما با ظالمین به جهاد برخاستهاى - و خداوند تو را به همان نصرتى یارى دهد که پیشینیان از دوستان صالح ما را یارى داد -، عهد مىبندیم که هر کس از برادران دینى تو که تقواى پروردگارش را پیشه سازد و حقوقى که بر عهدهاش هست را به مستحقانش برساند، در آن فتنهى ویرانگر و امتحانات تاریک گمراه کنندهاش در امان باشد و اگر شیعیان ما - که خداوند توفیق طاعتش را به آنها ارزانى کند - در وفاى به عهدى که بر عهدهشان است، همدل گردند، یمن و برکت دیدار ما از آنها به تأخیر نخواهد افتاد و سعادت مشاهدهى ما، در حالى که به حق معرفت ما رسیده و صداقتشان نسبت به ما آشکار شده باشد، به سوى آنها شتاب خواهد کرد. پس چیزى ما را از آنها دور نمىدارد جز امورى از آنها که ما آن امور را ناپسند مىداریم و انجامش را از جانب آنها روا نمىشمریم.»(طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 325؛ به نقل از کلمة الامام المهدى، ج 1، ص 198 - 200)
به هر حال، این نکتهى بسیار مهم درست است که ظهور در زمانى واقع مىشود که ظلم و ستم همه جا را فرا مىگیرد؛ اما در عین حال، شرط ظهور این است که انسانهاى عادى و عدالتجویى وجود داشته باشند که یاور حضرت مهدى (عج) در این قیام جهانى باشند. وجود همین افراد است که زمینهى ظهور را فراهم مىسازد؛ یعنى چنان که استاد مطهرى به خوبى بیان کرده است:
«برداشت قشرى از مردم از مهدویت و قیام و انقلاب مهدى موعود (عج)، این است که صرفا ماهیت انفجارى دارد و فقط و فقط از گسترش و اشاعه و رواج ظلمها و تبعیضها و اختناقها و حقکشىها و تباهىها ناشى مىشود(نوعى سامان یافتن است که معلول پریشان شدن است) آن گاه که صلاح به نقطهى صفر برسد؛ حق و حقیقت هیچ طرفدارى نداشته باشد؛ باطل یکهتاز میدان گردد؛ جز نیروى باطل نیرویى حکومت نکند؛ فرد صالحى در جهان یافت نشود؛ این انفجار رخ مىدهد و دست غیب براى نجات حقیقت - نه اهل حقیقت؛ زیرا حقیقت طرفدارى ندارد - از آستین بیرون مىآید. لذا هر اصلاحى محکوم است؛ زیرا هر اصلاح یک نقطهى روشن است تا در صحنهى اجتماع، نقطهى روشنى هست، دست غیب ظاهر نمىشود. برعکس، هر گناه و هر فساد و هر ظلم و هر تبعیض و هر حقکشى، هر پلیدیى به حکم این که مقدمهى صلاح کلى است و انفجار را قریب الوقوع مىکند، رواست.
این گروه طبعا به مصلحان و مجاهدان و آمران به معروف و ناهیان از منکر با نوعى بغض و عدالت مىنگرند؛ زیرا آنان را از تأخیر اندازان ظهور و قیام مهدى موعود (عج) مىشمارند. برعکس، اگر خود هم اهل گناه نباشند، در عمق ضمیر و اندیشه با نوعى رضایت به گناهکاران و عاملان فساد مىنگرند؛ زیرا اینان مقدمات ظهور را فراهم مىکنند!
این نوع برداشت از ظهور و قیام مهدى موعود (عج) و این نوع انتظار فرج به هیچ وجه با موازین اسلامى و قرآنى وفق ندارد.
از آیات قرآن کریم استفاده مىشود که ظهور مهدى موعود، حلقهاى از حلقههای مبارزهى اهل حق و اهل باطل است که به پیروزى نهایى اهل حق منتهى مىشود. سهیم بودن یک فرد در این سعادت، موقوف به این است که آن فرد عملا در گروه اهل حق باشد. آیاتى که در روایات بدانها استناد شده است، نشان مىدهد که مهدى موعود (عج) مظهر نویدى است که به اهل ایمان و عمل صالح داده شده است؛ مظهر پیروزى نهایى اهل ایمان است: «وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الأرض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم أمنا یعبدوننى لا یشرکون بى شیئا؛(نور 55/24) خدا به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، وعده داده است که حتما آنان را در زمین جانشین [خود] قرار دهد؛ همان گونه که کسانى را که پیش از آنان بودند، جانشین [خود] قرار داد و آن دینى را که برایشان پسندیده است، براى آنها مستقر کند، و بیمشان را به ایمنى مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت کنند و چیزى را با من شریک نگردانند.»
ظهور مهدى موعود (عج)، تحقق بخش وعدهاى است که خداوند متعال از قدیمترین زمانها در کتب آسمانى به صالحان و متقین داده است که زمین، از آن آنان است و پایان، تنها به متقیان تعلق دارد: «و لقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر أن الأرض یرثها عبادى الصالحون؛(انبیا 105/21) و قطعا در «زبور» پس از ذکر «تورات» نوشتیم که زمین را بندگان شایستهى ما به ارث خواهند برد)؛ «ان الأرض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین؛(اعراف 128/7) زمین از آن خداست؛ آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد، مىدهد و عاقبت، از آن پرهیزگاران است.»
حدیث معروف هم که مىفرماید: «یملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا»، شاهد مدعاى ماست و نه مدعاى آن گروه؛ در این حدیث نیز تکیه بر ظلم شده و سخن از گروه ظالم است که مستلزم وجود گروه مظلوم مىباشد و مىرساند که قیام امام مهدى (عج) براى حمایت مظلومانى است که استحقاق حمایت دارند. توجه شود که در منطق قرآن کریم، هر مستضعفى استحقاق حمایت ندارد بلکه خود مستضعف تا مىتواند باید براى احقاق حق خود و فرار از ظلم تلاش کند و تنها چنین مستضعفانى هستند که حمایت مىشوند؛ وگرنه مستضعفى که در مقابل ظلم سکوت مىکند و دست روى دست مىگذارد، خود ظالم و جهنمى است: «ان الذین توفاهم الملائکة ظالمى انفسهم قالوا فیم کنتم؟ قالوا کنا مستضعفین فى الأرض قالوا: ألم تکن أرض الله واسعة فتهاجروا فیها؟ فأولئک مأویهم جهنم و ساءت مصیرا - الا المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لا یستطیعون حیلة و لا یهتدون سبیلا - فأولئک عسى الله یعفو عنهم و کان الله عفوا غفورا؛(نساء 97 - 99/4)
بدیهى است که اگر گفته شده بود: «یملأ الأرض ایمانا و توحیدا و صلاحا بعد ما ملئت کفرا و شرکا و فسادا» مستلزم این نبود که لزوما گروهى مستحق حمایت وجود داشته باشند و در این صورت بود که استنباط مىشد قیام مهدى موعود (عج) براى نجات حق از دست رفته و به صفر رسیده است و نه براى نجات گروه اهل حق.
شیخ صدوق (ره) روایتى از امام صادق (ع) نقل مىکند مبنى بر این که این امر تحقق نمىپذیرد مگر این که هر یک از شقى و سعید به نهایت کار خود برسد. پس سخن در این است که گروه سعداء و گروه اشقیا هر یک به نهایت کار خود برسند. سخن در این نیست که سعیدى در کار نباشد و فقط اشقیا به منتهى درجه شقاوت برسند.
در روایات اسلامى سخن از گروهى زبده است که به محض ظهور امام به آن حضرت ملحق مىشوند. بدیهى است که این گروه ابتدا به ساکن خلق نمىشوند و معلوم مىشود، در عین اشاعه و رواج ظلم و فساد، زمینههایى عالى وجود دارد که چنین گروه زبدهاى را پرورش مىدهد. این خود مىرساند که نه تنها حق و حقیقت به صفر نرسیده است، بلکه اگر فرضا اهل حق از نظر کمیت قابل توجه نباشند، از نظر کیفیت ارزندهترین اهل ایمان و در ردیف یاران سیدالشهدا (ع) هستند.
از نظر روایات اسلامى، در مقدمهى قیام و ظهور امام (عج)، یک سلسله قیامهاى دیگرى از طرف اهل حق صورت مىگیرد؛ (مانند قیام یمانى) این جریانها نیز ابتدا به ساکن و بدون زمینهى قبلى رخ نمىدهد. در برخى روایات اسلامى سخن از دولتى است از اهل حق که تا قیام مهدى (عج) ادامه پیدا مىکند و چنان که مىدانیم، بعضى از علماى شیعه که به برخى از دولتهاى شیعى معاصر خود حسن ظن داشتهاند، احتمال دادهاند، دولت حقى که تا قیام مهدى موعود (عج) ادامه خواهد یافت، همان سلسله دولتى باشد. این احتمال هر چند ناشى از ضعف اطلاعات اجتماعى و عدم بینش صحیح آنان نسبت به اوضاع سیاسى زمان خود بوده، اما حکایتگر این است که استنباط این شخصیتها از مجموع آیات و اخبار و احادیث مهدى این نبوده است که جناح حق و عدل و ایمان باید یکسره درهم بشکند و نابود شود اثرى از صالحان و متقین باقى نماند تا دولت مهدى ظاهر شود؛ بلکه آن را به صورت پیروزى جناح صلاح و عدل و تقوا بر جناح فساد و ظلم و بىبند و بارى تلقى مىکردند.
از مجموع آیات و روایات استنباط مىشود که قیام مهدى موعود (عج)، آخرین حلقه از مجموع حلقه های مبارزات حق و باطل است که از آغاز جهان بر پا بوده است. مهدى موعود (عج)، تحقق بخش ایدهآل همهى انبیا و اولیا و مردان مبارز راه حق است.» (مرتضى مطهرى، قیام و انقلاب مهدى (ع)، صص 62 - 68، با اندکى حذف و تلخیص)